یادداشت مترجم
متن حاضر ترجمهای از مهمترین گفتار لومان در خصوص یادداشتبرداری است (1 و 2). در اینجا لومان شرحی تفصیلی از نحوهی یادداشتبرداری و روش تحقیق خود ارائه میدهد که بهگفتهی او حاصل بیش از دو دهه فعالیت پژوهشی است. در ترجمهی این گفتار تمام تلاش خود را برای تسهیل فهم متن بهکار بستم. تمامی نوشتههای درون آکولاد {} از مترجم است. در مواردی از علامت = برای اشاره به معادل واژهها یا حاشیهها استفاده شده است. موارد اخیر صرفاً جهت جلوگیری از سردرگمی خواننده، تبیین هر چه بهتر ایدهها و عدم تضییع کلام لومان است. در چندجا واژهی «سیستم» به «نظم» و «سیستمی» به «نظاممند» تعبیر شده است تا هم خواننده دچار بدفهمی نشده و هم به مفهوم «سیستم» نزد لومان خدشهای وارد نشود؛ همچنین، در مواردی از معادلهای سادهتر، نظیر «تقلیل» بهجای «فروکاست»، استفاده کردم تا متن برای طیفی گستردهتر از مخاطبان قابل فهم باشد. گرچه ضروری نیست، اما بهتر است که خواننده گفتار دیگر لومان تحت عنوان چگونه بخوانیم را پیش از این متن مطالعه کند.
شایان ذکر است که شیوهی یادداشتبرداری نیکلاس لومان گرچه بسیار بدیع، اما بهلحاظ فنی با پیشرفتهای تکنولوژی در زمانهی ما چندان سازگار نیست. با اینهمه، بهنظر میرسد بهلحاظ فرایندی همچنان بهترین است. برای ارتقاء مسائل فنی، برخی کوشیدهاند تا نرمافزارهایی را بر اساس همین گفتار لومان طراحی کنند؛ که البته هنوز هیچیک با زبان فارسی سازگار نیست. بهزودی گفتاری دیگر در خصوص یادداشتبرداری در مشاهده مرتبه دوم منتشر میشود که حاصل تجربههای نگارنده در بهروزرسانی فنی شیوهی لومان است.
1
آنچه در پی میآید نمونهای از جامعهشناسی تجربی است که به من و برگهدان من مربوط است. باید روشن باشد که روشهای معمول جامعهشناسی تجربی در این مورد خاص به جایی نمیرسد. با اینهمه، {این بحث} تجربی است چون قابل یادگیری و عملیاتی است. و پژوهشی است، چرا که میتوانیمـدستکم امیدوارم بتوانیمـآن را تعمیم دهیم؛ حتی اگر یکی از ما {=منظور لومان و برگهدان او است که در این ارتباط متقابل مشارکت میکنند}، یا بهتر هر دوی ما، به این مهم دست یابیم.
برای تعمیم {ارتباط بین من و برگهدان من} یا پژوهش {حاصل از این ارتباط} که در سایر موارد هم بهکار رود، به مسائل، مفاهیم، و هر وقت که شد به نظریهها نیاز داریم. هر دوی ما، یعنی من و برگهدانم، نظریهی سیستمها را مد نظر داریم و در هر صورت این نظریه پیشفرض {ارتباط} ما خواهد بود. با این وجود، نظریهای ارتباطی را بهعنوان نقطهی شروع انتخاب میکنیم. تعجبآور نیست که خود را {=منظور لومان و برگهدان او است} سیستم در نظر بگیریم، اما دربارهی ارتباط یا حتی ارتباط موفقیتآمیز چه؟ هیچیک از ما به حرف دیگری گوش میدهد؟ این نکته را باید توضیح دهم.
اینکه برگهدان میتواند در این ارتباط متقابل شرکت کند پیش از هر چیز به مسئلهای ساده در پژوهش نظری، پژوهشی تخصصی و مقرون۔به۔صرفه، بازمیگردد. تفکر بدون نوشتن غیرممکن است؛ دستکم بهشیوهای پیچیده و شبکهمند ممکن نیست. بهنحوی باید فرقها {=تفاوتها} را مشخص کنیم، و تمایزات ضمنی یا مشخص مفاهیم را نشان دهیم. تنها اگر دوام چارچوب کلیِ تولید اطلاعات را به این طریق تأمین کرده باشیم، میتوان تداوم فرایندهای بعدیِ پردازش اطلاعات را تضمین کرد. و به هر صورت اگر قرار است بنویسیم، خوب است از این کار حداکثرِ بهره را ببریم تا در سیستم {یادداشتبرداری و} یادداشتهای خودْ شریکی قابلقبول {=برگهدان} برای ارتباط {متقابل} بسازیم.
یکی از پایهایترین پیشفرضهای ارتباط این است که طرفین {=شرکای ارتباط} بتوانند متقابلاً یکدیگر را غافلگیر کنند {=رویداد غیرمترقبه}. تنها به این طریق است که اطلاعات میتواند در سایر موارد خاص هم تولید شود. اطلاعاتْ رویدادی درون۔سیستمی و حاصل مقایسهی یک پیام یا مدخل نسبت به سایر امکانها است. از این رو، اطلاعات تنها حاصل سیستمهایی است که دارای یک چارچوب کلی مقایسهای هستندـحتی اگر این مقایسه تنها برابر «این یا {هر} چیز دیگر {غیر از این}» باشد. برای ارتباط، نباید از پیشْ فرض کنیم که هر دو طرف از چارچوب کلی مقایسهایِ یکسان استفاده میکنند. وقتی رویداد غیرمترقبه {که میتواند طرفین را در جریان ارتباط متقابل غافلگیر کند هنوز} به مسئله {=مسئلهای که میتوان به آن پرداخت} تبدیل نشده است و وقتی اعتقاد داریم که یک پیام، در مواجهه با پسزمینهی امکانهای دیگر، دال بر چیزی است (یا ارزشمند است)، {در این صورت} تأثیر رویداد غیرمترقبه بیشتر هم میشود. بهعبارت دیگر، وقتی این امکان وجود دارد که دو طرف ارتباط {=شرکای ارتباط}، با وجود اهداف مقایسهای مختلف، با موفقیت ارتباط برقرار کنند، تنوع در ارتباط سیستمها افزایش مییابد. (این بهمعنای آن است که ارتباط برای طرف دیگر {=شریک ارتباطی دیگر} ارزشمند است.) این امر نیازمند افزایش تصادفیبودن در سیستم استـتصادفیبودن به این معنا {است} که {یا} چارچوبهای کلی مقایسهایِ مختلف {در دو سیستم ارتباطی} هماهنگ نمیشوند، یا بهمعنای صحت اطلاعاتی {است} که از طریق ارتباط منتقل میشود تا جایی که «در موقعیت مناسب» ارتباط باشد (یا نباشد) {=توجه کنید که در اینجا مراد از دو سیستمْ خود لومان و برگهدان او است که افزایش تصادفیبودن به تنوع ارتباط آنها میافزاید}.
اگر بخواهیم انسجام سیستمی ارتباطی را برای دورهای طولانیتر حفظ کنیم، یا باید بهلحاظ فنی بسیار تخصصی شود یا از ترکیب تصادفیبودن و اطلاعاتی که بهطور موقت ایجاد میشود استفاده کنیم. تا جایی که به مجموعهی یادداشتها مربوط است، میتوانیم تخصصیکردن موضوعی را (نظیر یادداشتهایی دربارهی {موضوع} مسئولیت دولتی) انتخاب کنیم، یا از سازماندهی باز استفاده کنیم. {در این نوع یادداشتبرداری} دومی را انتخاب میکنیم. پس از {گذشت} بیش از بیست و شش سال موفقیت و هر از گاهی هم دشواریهای کار مشترک، اکنون میتوانیم موفقیت یا دستکم عملیبودن این رهیافت را تضمین کنیم.
طبعاً راهی که برای {ارتباطی} طولانی مدت میتواند طرف ارتباط {=شریک ارتباطی و در اینجا همان برگهدان} مناسب بسازد {همان راه سازماندهی} باز {یادداشتها} است؛ {شیوهای که} بهلحاظ موضوع محدود نمیشود (بلکه تنها خود را محدود و {سازماندهی} میکند)، و مقتضیات ساختاری {ارتباطِ} طرفین {=یعنی لومان و برگهدان او را} فراهم میسازد. با فرض اعتماد زیادی که هنوز هم به تواناییهای انسانها وجود دارد، چهبسا {دستکم به من} امیدوار باشید که از این پیشفرضها {که تاکنون گفتم} پیروی کنم. اما دربارهی برگهدان چه؟ چگونه باید بفهمیم که قابلیت ارتباطی مشابه را کسب میکند؟ نه از طریق استنتاج میتوانم به این پرسش پاسخ دهم، و نه از طریق بازبینی تمامی امکانها و انتخاب بهترین {پاسخ}. ما در زمین تجربه باقی میمانیم و تنها به توصیفی بسنده میکنیم که غرق در نظریه است.
2
لوازم فنی برگهدان عبارتند از جعبههای چوبی کشویی، که باز و بسته میشوند، و برگههای کاغذ در قطع هشتتایی (تقریباً نصف ورق قطعِ نامه {=کمابیش همان کاغذ A5}). {یادداشتها را} باید تنها روی یک طرف این کاغذها بنویسیم تا وقتی دنبال مطلبی میگردیم مجبور نباشیم برای خواندن یک برگه آن را از برگهدان درآوریم. این کار باعث میشود به فضای بیشتری {برای نگهداری برگهها} نیاز داشته باشیم، اما نه کاملاً (چون {بهفرض اینکه میخواستیم روی هر دو طرف برگه هم بنویسیم باز} این موضوع در مورد تمامی برگهها صادق نبود {و برای بسیاری از یادداشتها همان یک طرف برگه کفایت میکند). این نکته بیاهمیت نیست، چرا که آرایش جعبهها {در برگهدان} پس از چند دهه میتواند چنان بزرگ شود {=اصطلاحاً وقتی به جرم بحرانی میرسد} که نتوان آنها را بهآسانی از روی صندلی {یا میز کار جستجو} و استفاده کرد. برای اینکه با این استعداد {افزایش برگههای یادداشت} مقابله کنیم، توصیه میکنم کاغذ معمولی بگیرید نه مقوا.
اینها صرفاً احوال ظاهری هستند، که نشان میدهد چقدر آسان میتوان از برگهها استفاده کرد؛ {اما} به کارآمدی آنها {=اینکه چه کارکردی دارند} نمیپردازد. برای حیات درونی برگهها، برای آرایش یادداشتها یا تاریخچهی ذهنی آنها، بیش از هر چیز مهم است که برخلاف ترتیبی نظاممند، {یعنی برخلاف ترتیبی} برحسب موضوعات {اصلی} و موضوعات فرعی {=یعنی شیوهی یادداشتبرداری کلاسیک}، عمل کنیم و در عوض جایی ثابت و مشخص {برای هر برگه} در نظر بگیریم. حاصل نظمی مبتنی بر محتوا {=یعنی دستهبندی موضوعات اصلی و فرعی} (نظیر رئوس مطالب یک کتاب) این است که پیشاپیش خود را برای دههها به نظمی معین متعهد میکنیم! اگر این سیستم ارتباطی و خود را مستعد رشد میدانیم، {بهتر است بدانیم که} نظمی مبتنی بر محتوا لاجرم خیلی زود منجر به مشکل تعیین جا میشود. بایگانی ثابت به هیچ نظمی {که از پیش تعیین شده باشد} نیاز ندارد. کافی است به هر برگه شمارهای بدهیم که بهراحتی دیده شود (در سمت چپ {یا راست} اولین سطر) و اینکه هرگز این شماره و در نتیجه هرگز جای ثابت برگه را تغییر ندهیم. چنین تصمیمی در مورد ساختار {برگهدان، اصلاً} تصمیمگیری در مورد تقلیل پیچیدگی در آرایش ممکن {برگهها} است، که پیچیدگی زیاد در برگهدان را امکانپذیر و به این طریق در نخستین گام توانایی ارتباطی آن را ممکن میکند.
شمارههای ثابت، فارغ از هر نوع نظم مبتنی بر محتوا که متکی به کل ساختار است، مزیتهایی دارد که جملگی امکان رسیدن به نوعی نظمِ برجستهتر را فراهم میکنند. این مزیتها عبارتند از:
1. امکان انشعاب درونی دلخواهانه. {دیگر} نیازی به افزودن یادداشتها {=یادداشتهای تکمیلی یا جدید} در انتهای برگه نیست، بلکه میتوانیم این یادداشتها را هرجایی {که بخواهیم} وصل کنیمـحتی به واژهای خاص وسط متنی پیوسته. پس برگهای با شمارهی 57/12 میتواند با {برگهی} 57/13 و… ادامه پیدا کند. در عین حال میتوان مطلبی یا ایدهای را با {برگهی} 57/12a یا 57/12b به {برگهی} 57/12 ضمیمه کرد. میتوان این برگه را از درون با {برگهی} 57/12a1 و… تکمیل کرد. برای اینکه محل اتصالهای یادشده را علامتگذاری کنم روی خود برگه {=مثلاً برگهی 57/12} از حروف یا شمارههای قرمز استفاده میکنم. میتوان روی یک برگه چندین محل اتصال مشخص کرد. به این طریق، بسته به نوع مطلبْ نوعی رشد درونی امکانپذیر میشود. این انشعابها نقطه ضعفی هم دارند: متنی که در ابتدا پیوسته است اغلب با صدها برگهی واسطه خرد میشود. اما اگر بهطور منظم کاغذها را شمارهگذاری کنیم، میتوانیم کل متن اصلی را بهراحتی پیدا کنیم.
2. امکان پیونددهی. از آنجا که همهی کاغذها شمارهی ثابت دارند، میتوانید هر چه قدر که میخواهید به آنها ارجاعات اضافه کنید. چهبسا مفاهیم محوری پیوندهای زیادی داشته باشند که نشان میدهد در کدام یک از متنهای دیگر {=برگههای دیگر} میتوانیم مطالبی مرتبط با آنها پیدا کنیم. از طریق ارجاعات میتوانیم، بدون صرف وقت یا {اتلاف} برگهی زیاد، مسئلهی نگهداری {ارجاعات} متعدد را حل کنیم. با توجه به این تکنیک، اهمیت چندانی ندارد که یک یادداشت جدید را کجا {=در کدام برگهی مستقل} وارد میکنیم. اگر چندین امکان {برای ارجاع} وجود داشته باشد، میتوانیم مسئله را هر طور که مایلیم برطرف کنیم و اتصال را فقط با یک پیوند {یا ارجاع} ثبت کنیم. اغلب متنی که روی آن کار میکنیم چندین پیوند به یادداشتهای دیگر دارد. این تعدد پیوندها بهخصوص وقتی مشکلساز میشود که برگه از پیش حجیم است. در چنین مواردی مهم است که اتصالها را بهصورت شعاعی ذخیره کنیم و بیدرنگ پیوندها را دوباره در برگههای {دیگر} که به آنها پیوند داده شده است ثبت کنیم. در این فرایند، محتوایی که از آن یادداشت برمیداریم معمولاً غنی هم میشود.
3. دفتر ثبت. با توجه به فقدان نظم {مبتنی بر موضوعات اصلی و فرعی، یا همان نظم یادداشتبرداری کلاسیک}، باید فرایند پیداکردن دوبارهی یادداشتها را سر۔و۔سامان دهیم، چون نمیتوان در مورد شمارهها به حافظهی خود تکیه کرد. (تناوب شمارهها و حروف الفبا در شمارهگذاری برگه به حافظه کمک میکند و وقتی دنبال آنها میگردیم کمکی چشمی است، اما کافی نیست.) بنابراین به یک دفتر ثبت کلیدواژهها نیاز داریم که مدام بهروزش کنیم. ثبت شمارههای {ثابتِ} برگههای خاص هم ضروری است. کمک تکمیلی دیگر میتواند ابزار کتابشناختی باشد. یادداشتهای کتابشناختیِ مستخرج از آثار باید درون برگه ذخیره شوند. کتابها، مقالات و… که خواندهایم، باید همراه با اطلاعات کتابشناختی به برگهای مجزا در جعبهای جداگانه اضافه شوند. بعداً نهتنها میتوانید آنچه خواندهاید و آنچه صرفاً یادداشت کردهاید که بخوانید را مشخص کنید، بلکه میتوانید پیوندهای شمارهگذاریشده را هم به یادداشتهایی که مبتنی بر این آثار هستند یا از سوی این آثار پیشنهاد شدهاند اضافه کنید. {بعداً} مشخص میشود که این کار چهقدر مفید است، زیرا حافظهی ماـافراد دیگر هم تجربهای مشابه من خواهند داشتـتا حدی با واژههای کلیدی و تا حدی با نام نویسندگان کار میکند.
بهکارگیری گستردهی این تکنیکْ نوعی حافظهی ثانوی بهوجود میآورد؛ خودی دیگر که همیشه میتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم. این حافظه نشان میدهد که تا چه حد شبیه حافظهی ما است: نه نظمی دارد که کاملاً ساختهی کلیت آن باشد، نه سلسلهمراتبی دارد، و قطعاً از هیچ ساختار خطی، مشابه یک کتاب، برخوردار نیست. درست به همین دلیل، حافظهی ثانوی حیات خود را مستقل از مؤلف خود دارد. میتوان کلیت این یادداشتها را تنها بینظمی تلقی کرد، اما دستکم این بینظمی ساختار درونی دلخواهانه ندارد. بعضی چیزها {=یادداشتها، نکات، ارجاعات و الخ} ناپدید خواهند شد، بعضی یادداشتها را هرگز دوباره نخواهیم دید. از طرف دیگر، محورهایی ممتاز، و قطعات و حوزههایی شکل میگیرند که اغلب با آنها بیش از بقیه سر۔و۔کار پیدا میکنیم. مجموعهای از ایدهها شکل میگیرند که بهتفصیل از ذهن میگذرند بی آنکه هرگز کامل شوند؛ ایدههایی ضمنی شکل میگیرند که مانند پیوندها از قطعات فرعی {=برگههای فرعی نظیر 57/12a} آغاز و پیوسته غنی میشوند و گسترش مییابند تا جایی که بهطورفزایندهای گرایش به تسلط بر سیستم خواهند داشت. در مجموع: این تکنیک تضمین میکند که نظمش، نظمی که صرفاً صوری است، تبدیل به مانع نشود، بلکه خود را با شرح و بسط مفهومی وفق دهد.
شناختشناسی از این ایده دست کشیده است که «بازنماییهایی ممتاز» وجود دارند که به ما اجازه میدهند ارزش صدق سایر بازنماییها یا ادعاها را کنترل کنیم؛ بهطور مشابه، ما نیز باید از این ایده در آمادهسازی برگه دست برداریم که مواضع یا برگههایی ممتاز وجود دارند که از کیفیتی خاص در تضمین دانش برخوردارند. هر یادداشت صرفاً عنصری است که کیفیت خود را تنها از شبکهی پیوندها و پیوندهای مجدد درون سیستم میگیرد. یادداشتی که به این شبکه وصل نمیشود در برگهدان ناپدید و به این طریق فراموش خواهد شد. پیدا کردن دوبارهی آن بسته به تصادف و بینظمی است؛ از ایندست بینظمیها که {گویا} پیداکردنِ دوباره {فلان یادداشت} در لحظهای خاصْ دال بر چیزی است.
3
اگر میخواهید یک شریک ارتباط {=در اینجا برگهدان} پرورش دهید، خوب است از ابتدا برای او استقلال {لازم را} فراهم کنید. برگهدانی که مطابق با پیشنهاداتی که پیش از این اشاره شد ساخته شده است، میتواند استقلال زیادی از خود نشان دهد. شیوههای مختلف {یادداشتبرداری} وجود دارد که به یک اندازه مناسب رسیدن به هدف هستند. به هر حال یکی از این شیوهها تقلیل مشروح {در فوق یعنی} نظم ثابت اما صرفاً صوریِ تعیین جای برگهها و ترکیب منتج از نظم و بینظمی است.
طبیعتاً استقلال از پیش {حاکی از} کمترین حد پیچیدگی درونی است. چندسالی طول میکشد که برگهدان به جرم بحرانی {=در اینجا یعنی حجم انبوهی از برگهها} برسد. تا آن زمان، برگهدان نقش ظرفی ساده را ایفا میکند که میتوان هر آنچه در آن گذاشته شده است را بازیابی کرد. این امر با رشد ابعاد و پیچیدگی برگهدان تغییر میکند. از سویی تعداد رهیافتها و فرصتهای پرسش افزایش مییابد. برگهدان به ابزاری فراگیر تبدیل میشود. تقریباً میتوانید هر چیزی به آن اضافه کنید، و نه فقط بهطور موقت و جدا از بقیه، بلکه با امکان درونی اتصال {با یادداشتهای دیگر}. برگهدان به سیستمی حساس تبدیل میشود که از درون به ایدههای بسیاری واکنش نشان میدهد، {البته} مادامیکه بتوان این ایدهها را یادداشت کرد. بهعنوان نمونه، اگر بپرسیم چرا موزهها خالی هستند در حالی که نمایشگاههای نقاشی مونه، پیکاسو یا مدیچی بسیار شلوغ میشوند، برگهدان این پرسش را بر اساس این دیدگاه که «آنچه بهلحاظ زمانی محدود است در اولویت قرار میگیرد» تصدیق میکند. البته همانطور که این مثال نشان میدهد، اتصالهای درونیِ پیشینْ گزینشی هستند. همچنین اتصالها دچار محدودیتهای امور بدیهی نمیشوند، چون باید از مرز بین یادداشتبردار و خودِ برگهدان گذشت. البته هر مدخل جدید میتواند مجزا شود؛ مثلاً کلمهی کلیدی «پیکاسو» برای نمایشگاه پیکاسو. اما اگر میخواهیم با برگهدان ارتباط برقرار کنیم باید بهدنبال امکانهای درونی پیونددهی باشیم که منجر به امری غیرمنتظره (=یعنی اطلاعات) میشود. میتوانیم تجربههای پاریس، فلورانس، و نیویورک را تحت مفاهیمی کلی، نظیر «هنر» یا «نمایشگاه» یا «ازدحام» (باور به ارتباط متقابل)، یا «توده» یا «آزادی» یا «آموزش»، تعمیم دهیم تا ببینیم که برگهدان چگونه واکنش نشان میدهد. معمولاً مفیدتر این است که بهدنبال فرمولبندی {=تنظیم و صورتبندی} مسائلی باشیم که چیزهای نامتجانس را به یکدیگر مرتبط میکند.
در هر صورت، وقتی موفق شویم شبکهی درونی پیوندها را موقع نوشتنِ یادداشت یا طرح پرسش فعال کنیم، ارتباطْ مفیدتر میشود. کارکرد حافظه {=منظور برگهدان بهمثابه حافظهی ثانوی یادداشتبردار هم است} شبیه دسترسیهای جزء به جزء نیست، بلکه روابط درونی را بهکار میگیرد و تنها در این سطح از تقلیل پیچیدگی خود مفید واقع میشود {=یعنی محفوظات یا دانستههای ما در لحظه بهتمامی حاضر نیستند و یادآوری آنها معمولاً از طریق پیوند یا پیوندهایی است که بین یک تصور یا ایده و تصور یا ایدهی دیگر برقرار است}. به این طریق، اطلاعات بیشتری در آن لحظهی استثنایی که فرد تمایل به جستجو دارد، نسبت به آنچه {صرفاً در لحظه} در ذهن دارد، در دسترس او قرار میگیرد. افزون بر این، {با این شیوه} همیشه اطلاعات بیشتری نسبت به آنچه بهصورت یادداشتها جمع میشود در اختیار داریم؛ برگهدان امکانهایی ترکیبی فراهم میکند که هرگز به این شیوه برنامهریزی، از پیش اندیشیده، یا پنداشته نمیشدند. این نوآوری از سویی حاصل پرسش است؛ پرسش شکلگیری روابطی را امکانپذیر میسازد که نمیتوان پیش از این {=پیش از پرسش} اثری از آنها یافت. از سوی دیگر {نوآوری یادشده} مبتنی بر این امر است که افقهای درونیِ گزینش و مقایسه، با چهارچوب کلی جستجوی آنها یکسان نیست.
نسبت به این ساختار، که امکان اتصالهای عملی را فراهم میکند، آنچه در عمل یادداشت شده است دارای اهمیت ثانوی است. بسیاری از یادداشتها طولی نمیکشد که غیرقابل استفاده خواهند شد یا نمیتوان آنها را در موقعیتی معین بهکار برد. هر دو حالت در مورد گزیدههایی که تنها در فرمولبندیهای خاص و برای تأملات ما مفید هستند صادق است. بنابراین آثار نظری صرفاً حاصل رونوشت سادهی آنچه از پیش میتوان در برگهدان پیدا کرد نیست. ارتباط با برگهدان تنها در سطح بالایی از تعمیم، یعنی سطح بالایی از برقراری نسبتهای ارتباطی بین روابط {=یعنی برقراری هر چه بیشتر نسبتهای ارتباطی بین اتصالهای درونی برگهها}، مفید واقع میشود. و این تنها در لحظهی ارزیابی {این ارتباطات} سازنده است، و در نتیجه به زمانی مشخص محدود میشود و بهنهایت تصادفی است.
4.
این پرسش مطرح میشود که چهبسا نتایج این نوع ارتباطات تصادفی هم نباشد. اما این گمانهای بسیار عجولانه است. تردیدی در نقش تصادف در نظریهی علمی نیست؛ اگر از مدلهای تکاملی استفاده کنید، تصادف مهمترین نقش را ایفا میکند. بدون تصادف هیچ اتفاقی نمیافتد، و هیچ پیشرفتی حاصل نمیشود. بدون دگرگونی در مواد مفروض ایدهها، هیچ امکانی برای بررسی و گزینش اندیشهای نو محلی از اعراب ندارد. از این رو مسئلهی اصلی این است که تصادف از طریق امکانهای فزایندهی گزینش ایجاد شود. همانطور که از بررسی فرایندهای موتاسیون {=جهش} در تکامل زیستی میدانیم، موتاسیونها پیچیده و رویدادهایی بسیار منظم هستند، و تنها به این دلیل که در سطح خود از پیشْ انتخاب میشوند میتوانند آن نوع از پایداری را که پیشفرض بقای گزینشی است از خود بروز دهند. موتاسیونها به این معنا تصادفی هستند که خود را با عواملی که آنها را برمیگزینند تنظیم نمیکنند، اما خود وابسته به نظامهای پیچیدهاند.
نباید در این مقایسه اغراق کرد؛ با فرض اینکه نظم در جامعه و بهویژه در قلمرو پژوهش علمی تنها حاصل ترکیب بینظمی و نظم است دچار اشتباه نشوید. این ادعا در خصوص خاستگاه {نظم} شرایط بررسی {علمی} را ملغا نمیکند. برعکس، این شرایط {در جای خود} برقرارند. امروزه در بازشناسی تمایز خارجی بین خاستگاه و ارزش از این فرض رهسپار میشویم که جداکردن این دو وجه از یکدیگر نه امکانپذیر است نه بهلحاظ روششناختی معنادار؛ چرا که حتی نظرات تصادفی هم نیازمند سازماندهی و بسندگی مقتضیات سرعت، گردآوری و امکان موفقیت هستند؛ مقتضیاتی که لازمهی جامعهای پویا است.
در سطح انتزاعیِ تحقیق تجربی، که به نظریهی علمی مربوط میشود، ارتباط با برگهدان بیتردید تنها یکی از امکانهای متعدد است. نقش تصادفهایی که حین مطالعه حادث میشوند فقط بهاندازهی {نقش} بدفهمیهای حاصل از فرایندهای تفکر میانرشتهای است. میتوان تصدیق کرد که ارتباط با برگهدان چهبسا معادلی کارکردی قلمداد شود و اینکه این شیوه، در مقایسه با شیوههای دیگر، تا آنجا که به سرعت و قابلیت سازگاری متقابل مربوط است، مزیتهای بسیاری دارد.
پانوشتها
1. Luhmann, N. (1981). Kommunikation mit Zettelkasten. In H. Baier, H. M. Kepplinger, & K. Reumann (Eds.), Offentliche Meinung und sozialer Wandel (pp. 222-228). Westdeutscher Verlag.
2. Luhmann, N. (n.d.). Communicating with Slip Boxes (M. Kuehn, Trans.). Retrieved from http://luhmann.surge.sh.
با سلام
خیلی متشکرم از زحمتی که برای آماده کردن این مطلب کشیده اید. من خیلی وقت بود که دنبال این مطلب بودم. امیدوارم که ادامه این بحث را در کارهای شما دنبال کنیم.
سلام.
لطف دارید. نظریهی سیستمهای لومان برای مشاهده و فهم جامعه بهمرور پیچیده و پیچیدهتر شد و شاید به همین دلیل از جذابیت نظریههای سادهتر برخوردار نیست؛ و روش تحقیق لومان، خاصه شیوهی یادداشتبرداری، به وضعیتی مشابه دچار شد. در نتیجه، تصمیم گرفتم انتشار سایر مباحث لومان رو به فارسی، خواسته و دانسته، متوقف کنم.
آیا واژه تصادف در همه جای متن معادل accident است یا برخی جاها میتواند معادل contingent هم باشد.
ترجمهی این گفتار مربوط به چند سال پیشه. تا جایی که بهخاطر دارم، در ترجمهی آثار لومان غالباً «تصادف» و سایر مشتقات اون رو معادل واژههای انگلیسی accident و گاهی هم randomness (تصادفیبودن) قرار دادم. اصل مقالهی آلمانی و ترجمهی انگلیسی در بخش مجموعهی آثار لومان موجوده.